هوای غبار آلود … عزیزانی که اهل منطقه سیستان و بلوچستان ، چاه بهار و یا مناطق کویری هستند به خوبی می دونند که گاهی اوقات هوای به شدت غبار آلود شده به طوری که به قول معروف چشم چشم رو ن... ادامه متن
از این که به طور ناگهانی غیب ام زد پوزش می خواهم . اما واقعیت این است برای حل مشکلات خصوصی و معالجه به مشهد رفته بودم ( در واقع مرا بردند .. ! ) نتیجه هنوز معلوم نیست .. زیرا هر ده روز یک مر... ادامه متن
سلام من آرش هستم .. امروز به طور اتفاقی شنیدم که سالروز عملیات مرصاد است . من به سختی اتفاقات اون ایام را به خاطر می آورم . اما شور و هیجان پدر بعد از ملاقات با مرحوم دادپی را هرگز فراموش ن... ادامه متن
” آخرین پرواز ” عنوان این پست است که تقدیم شما یاران می شود . قبل از مطالعه این بخش از خاطرات ام ضمن پوزش اعلام می کنم … به دلیل مستند نویسی ممکنه اشتباهات نگارشی فراوانی... ادامه متن
خاطرات جنگ ایران و عراق – قسمت سوم بنا به درخواست تعدادی از هموطنان گرامی ، همان گونه که قبلآ هم قول داده بودم ، قرار شد در آخرین روزهای هر هفته به درج خاطرات ایام جنگ بپردازم . اینک... ادامه متن
وای که متنفر بودم از تظاهر و پاچه خواری .. یادمه یه روز رفته بودیم اهواز مجروحان جنگی رو بیاوریم .. نمی دونم کدوم شیر پاک خورده ای خبر داده بود آقای میرحسین موسوی نخست وزیر وقت داره برای باز... ادامه متن
به عبارتی به قدری شیرین و خوشمزه بود که آدم نمی تونست تشخیص بده که اون آب پرتقال نیست بلکه یک نوع مشروب بسیار قوی است که فیل رو از پا می اندازد … !! خب اون بنده خدا هم تو عمرش ه... ادامه متن
بهو چشمم رو باز کردم ، دیدم ای داد و بی داد .. ساعت ۹ صبح است !! و ساعت ها همه زنگ هاشون رو زدند ولی من خاک بر سر اصلآ متوجه زنگ ساعت ها با وجود ترفند های که زده بودم ، نشده ام !! عرق سردی س... ادامه متن
همه مسافر ها سوار شدن … خوب به خاطر دارم ، سرپرست این گروه ، که بعد ها فهمیدم حاج آقا محلاتی است ، هی این پا اون پا می کرد … انگار منتظر چیزی ..یا کسی است .. منم تو اون جمع غریبه... ادامه متن
به محض این که از زمین با سلام و صلوات بلند شدیم … هواپیمای بعدی هم با چند دقیقه تآخیر پشت سر ما بلند شد … وقتی چرخ ها رو جمع کردیم .. توسط یک برادری که از ستاد نیروی هوایی آمده ب... ادامه متن